من همینم که هستم!
خطرناکترین جمله…
?اگه من و شما هم به طور غیرمستقیم و یا ناخواسته این جمله تو ذهنمون نقشی داره، باید خیلی مراقب باشیم که از دام رکود، سکون و فسیل شدن نجات پیدا کنیم.
یادتون باشه
? انسانهای بزرگ حتی از کودکان هم درس میگیرن.
? اساتید باتجربه بیشتر از واژه «نمی دونم» استفاده میکنن.
? دانشمندان توانمند تو خیلی از موارد میگن: «در تخصص من نیست»
? و انسانهای وارسته بیشتر اوقات سکوت میکنن و میگن «نظر شما چیه؟»
?اگه همیشه اطراف ما کسانی باشن که با «به به» و «چه چه» ما رو همراهی کنن، به تدریج سقوط میکنیم.
شهیدی که در کارهای خانه به همسرش کمک می کرد.
?همسر شهید زین الدین درباره اهتمام این شهید به یاری دادن همسر در امور منزل میگوید: ظرفهای شام معمولاً دو تا بشقاب و یك لیوان بود و یك قابلمه. وقتی میرفتم آنها را بشویم، میدیدم همانجا در آشپزخانه ایستاده، به من میگفت: «انتخاب كن، یا بشور یا آب بكش». به او میگفتم: مگر چقدر ظرف است؟ در جواب میگفت: هر چه هست، با هم میشوییم.
☘️یك روز خانواده مهدی همه منزل ما مهمان بودند. با پدر، مادر، خواهر و برادر مهدی همه با هم سر سفره نشسته بودیم. من بلند شدم و رفتم از آشپزخانه چیزی بیاورم. وقتی آمدم، دیدم همه تقریباً نصف غذایشان را خوردهاند، ولی مهدی دست به غذایش نزده تا من برگردم.
?یادگاران، كتاب زین الدین، ص 19
#مهربانی با همسر
#قدیماتوی قدیما موند...
قديما شبا بالا پشت بوم ميخوابيديم و ستاره ها رو می شمرديم و دلمون به وسعت يه آسمون بود …
اين روزها چشم ميندازيم به سقف محقر اتاقمون و گرفتاری هامونو می شمريم …
قديما يه تلويزيون سياه و سفيد داشتيم و يه دنيای رنگی …
اين روزا تلويزيونای رنگی و سه بعدی و يه دنيای خاكستری …
قديما اگه نون و تخم مرغ تموم ميشد ، راحت می پريديم و زنگ همسايه رو هر ساعتی از شبانه روز می زديم و …
اين روزها اگه همزمان ، درب واحد اونا باز شه بر ميگرديم تا كه مجبور نشيم باهاش سلام عليك كنيم …
قديما از هر فرصتی استفاده می كرديم كه با دوستا و فاميل ارتباط داشته باشيم چه با نامه چه كارت پستال و چه حضوری …
اين روزها با “بهترین دستگاه های رسانه ای” هم ، با هم ارتباط نداريم …
قدیما یه پنجشنبه جمعه بود و یه خونه پدر بزرگ با فک و فامیل …
این روزا پر از تعطیلی ، ولی کو پدربزرگه؟
کو اون فامیل؟
کو اون خونه ؟
قديما توی قديما موند …?