#خاطره امر به معروف و نهی از منکر_2
امروز تو خیابون ،یه ماشینی جلوم توقف کرد که یه خانم راننده اش بود و یه دختر نوجوان کناردستش ،که دختره از ماشین پیاده شد و رفت اونطرف خیابون …… پاچه شلوارش کوتاه بود و پابندم داشت و پاش تو نور آفتاب خیلی توچشم بود ?جلوی صورتش رو ندیدم که وضعیت موهاش چطور بود….
دیدم ماشین قراره توقف داشته باشه تا اون برگرده
رفتم جلو سلام و احوالپرسی ،با راننده ….
گفتم اون دخترتون بود از ماشین پیاده شد ؟؟؟ البته خودشم کمی موهاش بیرون بود ..
گفت بله
گفتم خدابراتون نگهش داره ولی پاچه شلوارش خیلی کوتاه بود ..پاهاش خیلی تو چشم بود ?
گفت چیکارش کنم حریفش نمیشم
گفتم از شما بعیده که بگید حریفش نمیشم ،حیف دخترتون نمیاد ؟؟با وضع این دوروزمونه?
گفت آخه میگن خیلی سخت نگیرید که بدتر نکنن …
با تعجب گفتم اینکه میگن خیلی سخت نگیرید برای مواردیه که اجباری نیست مثلا در چادر پوشیدن لازم نیست سخت بگیرید اگه یه مانتوی خوب و گشاد بپوشه اجباری به چادر نیست ..
ولی حد واجبش رو باید رعایت کنه …
گفت باشه چشم …
به همین حد اکتفا کردم و ازش تشکر کردم و جدا شدم .?
#خاطره_خانم های_محلاتی
#دوستان من #شهرمن